آرداآردا، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

آلبوم عکس و خاطرات آردا

مش آردا

اول شهریور مصادف با 16 ماهه شدنم رفتیم مشهد. یه گروه شلوغ از اعضای خانواده مامان: مادر بزرگ مامان، مادر مامان و دو تا خاله ها، مریم دختر خاله مامان، زن دایی مریم، آتیلا و آرتام، من و مامان البته به طور اتفاقی با عمه و مادربزرگ پدری مامان هم همسفر شدیم که خیلی جالبتر شد سفرمون.   این هم یه عکس باحال  مشهدی آردا چند تا عکس تو صحن حرم امام رضا زیارت حرم یاسر و ناصر این هم بقعه یکی که اسمش یادم نیست اسب سواری دم در بقعه چند تا عکس در مکانهای مختلف هتل، مثلا کمد اتاق! آکواریوم تو لابی غذاخوری سوغاتی بی سوغاتی! وقتی همه مشغول خرید بودند، ما هم مشغول این کاره...
10 شهريور 1392

در ارومیه

اواسط مرداد ماه به همراه پدر بزرگ و مادر بزرگ رفتیم ارومیه و تا آخر مرداد اونجا بودیم و طبق معمول خونه مامان بزرگ رو ویران کردم. تو مدتی که اونجا بودم علاوه بر چندین کلمه جدیدی که یاد گرفتم و دیگه حسابشون از دستمون در رفته، میتونم چند تا اسم خاص رو هم تلفظ کنم: شَ ما: شهین ماما تَ با: تقی بابا آتیتا: آتیلا آتا: آرتام مَیم: مریم در ضمن هر وقت نیاز به دستشویی داشتم اعلام میکنم و کم کم دارم آماده میشم تا از دست پوشک خلاص بشم. این هم یه عکس خوشگل از آب بازی تو حیاط رختخواب جدید که از مامان به ارث رسیده خاک بازی بین راهی مثل همیشه ویرانگری اولش از ریختن بالشها و کوسنها تو وسط هال شروع میشه اولین بار که ا...
9 شهريور 1392
1